تقسیم عشقمون با شما

سپاس

سپاس خدایم را  که باز اعجاز کرد که دیده ام به سوی نور همی باز کرد  آرامشم بداد و  بدید مرا کان دم ویرانه ام به رسم خداییش آباد کرد در بند بندگیه تو بودن، بندگی نبود سپاس خدای راکه دل ز بند بردگی وا کرد ...
20 آبان 1391

سفر کوتاه

سلااااااااااااااااااااااام عزیز دل جای شما خالی. دخترکم؟ حدود یک ماه پیش پنجشنبه روزی بابایی مهربون از سر کار اومد خونه و گفت: (دیوونه ای بریم شمال؟؟؟؟) یعنی بدون برنامه ریزی قبلی. من با دیوونه ایش موافق بودم ولی با خستگی خودش نه .گفتم شبو راحت  استراحت کن صبح زود میریم خلاصه صبح حرکت کردیم ولی مقصد کجا بود خدا میدانست و بس.از اونجاییکه مامان جون و آقاجون چند روز  قبلش رفته بودن آبگرم لاویج و خیلی از قشنگیاش تعریف کردن و دل ما رو آب انداختن ما هم تصمیم گرفتیم بریم اونجا نزدیک نور بود وااااااااااای معرکه بود مگه نه؟ واقعا که ایرانمون بهشته کاش قدرشو میدونستیم خدایااااااااااااا چه قدر زیبایی آفریدی ...
20 آبان 1391
1